چكيده
غرض از نگارش مقاله حاضر تأمل در آراي منطقدانان مسلمان در باب قياس مقاومت است. قياس مقاومت استدلالي است كه بطلانِ قويترين مقدمة دليل يك نظريه را نشان ميدهد. قياس مقاومت براي نخستين بار توسط ارسطو مطرح گرديد و در منطق دوره اسلامي با فراز و فرودهايي روبهرو شد. قياس مقاومت را ميتوان يكي از روشها و فنون نقد دانست كه با توجه به اهتمام انديشمندانِ مسلمان به مقوله نقد، جايگاه آشكاري در برخي از كتب منطقي يافته است. هدف اصلي که در پژوهش حاضر دنبال ميشود توجه به اين نکته است که بسياري از مسائل مربوط به حوزه روششناسي، نزد انديشمندانِ مسلمان مورد توجه جدي بوده اما اين مباحث نه به صورت مستقل، بلکه در ضمنِ آثار منطقي طرح شده است. مقاله پيشرو مطالعهاي است موردپژوهانه با رويآوردي تاريخي که به معرفي مفهومسازي منطقدانان از قياس مقاومت ميپردازد. و تحليلي از جايگاه روششناختي آن به عنوانِ نمونهاي از مسائل روششناسي پيشينيان، ارائه ميدهد. از رهگذرِ بازانديشي و بازنگري در ديدگاهها و انديشههاي انديشمندانِ حوزه فرهنگ اسلامي ميتوان به بازسازي و بازتوليدِ الگوي علمشناسي انديشمندان مسلمان دست يافت.
كليدواژهها
قياس مقاومت، روش نقد، تفكر انتقادي، منطق دوره اسلامي، خواجه طوسي.